کریلوف نویسنده شهیر روسی که هیچگاه مورد عنایت تزار نبود . حکایات کوتاه و زیباو وزین دارد از جمله این حکایت .....
زمانی در کشوری پسر پادشاه به بیماری صعب العلاجی گرفتار امد . کلیه پزشکان و رمالان و جادوگران و...و... .از درمان او عاجز ماندند.تا اینکه مرد رندی مدعی شد قادر بدرمان اوست.اورا نزد پادشاه و بدیدار پسر بیمارش بردند ..پس از معاینات لازم گفت این بیماری تنها یک درمان دارد و ان اینست که پیراهن یک ادم واقعا خوشبخت را مدتی به بیمار بپوشانید تا سلامتی حاصل گردد . تمامی ماموران و مستخدمین و ارتش پادشاه روانه 4 گوشه کشور شدند تا یک ادم خوشبخت پیدا کنند و پیراهنش را برای سلامتی شاهزاده ببرند ..اما ماه ها جستجو بیفایده بود ...همه ناامید شده بودند .تا اینکه هنگام برگشت ناامیدانه ی یک گروه از ماموران در یکی ار نقاط صعب العبور، شب کنار کلبه ای رسیدند اتراق کردند تا شب بیاسایند ..هنگام خواب صدای پیرمردی رااز درون کلبه شنیدند که قبل از خواب با خدا صحبت ....میکرد و میگفت خدایا من چقدر خوشبختم ...شکر ماموران تا این جمله را شنیدند بداخل کلبه یورش بردند به این امید که داروی شاهزاده را یافته اند ...اما هر قدر جستجو کردند پیراهنی وجود نداشت .پیرمرد انقدر فقیر بود که هیچ پیراهنی برای پوشیدن نداشت
413834 بازدید
1140 بازدید امروز
42 بازدید دیروز
1684 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2023 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Mohammad Hajarian
Powered by Gohardasht.com | MainSystem™